مردی در آستانه درمان یا گریز از درمان؟ زنو کُسامانی، قهرمان اصلی رمان، مردی‌ست که به توصیه پزشکش شرو
نوشته شده توسط : Kloa

با رویکرد طنز تلخ و خودفریبی‌های انسانی
۱. زنو؛ روان‌نویسِ نابه‌سامان
زنو نمی‌خواهد درمان شود، فقط می‌خواهد درباره درمان نوشتن را تمرین کند! او روان‌کاوی را بهانه‌ای کرده برای نوشتن دفترچه‌ای پر از سؤال، توجیه و دروغ‌های دوست‌داشتنی. هرچه بیشتر می‌نویسد، بیشتر گم می‌شود. حافظه‌اش شبیه طنابی‌ست که مدام از دستش در می‌رود. او همیشه وسط جمله‌ها پشیمان می‌شود، و در عین حال، لج‌بازانه به راهش ادامه می‌دهد. خواننده نمی‌داند باید به او بخندد یا دل بسوزاند. زنو ترکیب غریبی‌ست از آدمی که هم می‌خواهد درمان شود و هم از درمان بگریزد.

۲. سیگار کشیدن، مهم‌تر از زندگی
اگر بخواهیم زنو را فقط در یک جمله خلاصه کنیم، می‌شود گفت: "آدمی که همیشه آخرین سیگارش را کشید، اما هیچ‌وقت آخرین نشد!" او برای هر بار ترک کردن، دلایلی فلسفی و شاعرانۀ خاصی دارد. ولی نتیجه همیشه یک پاکت جدید است. طنز قضیه این‌جاست که زنو بیش از آن‌که به سیگار معتاد باشد، به حس اعتیادش وابسته است. هر شکست برایش فرصتی‌ست برای تحلیل و نوشتن. سیگار، تبدیل به نمایش‌نامه‌ای بی‌پایان از تصمیم‌گیری‌های باطل می‌شود. طنز تلخ اعتیاد همین است: حتی در ترک کردن هم موفقیت نیست.

۳. آگوستا یا آدا؛ اشتباهی پربرکت!
زنو با وسواسی عاشق آداست، زنی که به وضوح به او علاقه‌ای ندارد. اما وقتی همه‌چیز را از دست می‌دهد، در نهایت با آگوستا ازدواج می‌کند؛ انتخابی که در ابتدا اشتباه به‌نظر می‌رسد، اما بعدها نجات‌بخش می‌شود. او هرگز به آگوستا عشقی شاعرانه ندارد، اما نوعی آرامش عمیق در کنار او می‌یابد. زندگی زناشویی زنو مثل سوپ ساده‌ای‌ست که نه مزه خاصی دارد و نه دل را می‌زند. زنو خودش می‌گوید آگوستا را برای اینکه ردش نکرد، انتخاب کرده. طنز تراژدی اینجاست که این "اشتباه" بهترین تصمیم عمرش است!

۴. مرگ پدر و نیشخند ابدی
پدر زنو در بستر مرگ است و زنو بالای سرش. اما آن لحظه آخر، پدر حرکتی می‌کند که زنو نمی‌فهمد: نیشخند؟ تمسخر؟ بخشش؟ این صحنه به یکی از وسواس‌های روانی او بدل می‌شود. زنو بارها این لحظه را بازسازی می‌کند تا بفهمد معنایش چه بوده. اما واقعیت این است که شاید هیچ معنایی نداشته. مرگ پدر برای او، گویی ختم عزت نفس است. در ذهن زنو، آن حرکت رمزآلود پدر از هزار ساعت مشاوره دردناک‌تر است. طنز تلخ ماجرا؟ شاید اصلاً پدر فقط سکسکه کرده بوده!

۵. تجارت و آدم‌بازی
زنو در دنیای تجارت مثل ماهی در خشکی است. همه‌چیز را با منطق عجیب خودش پیش می‌برد: شرکت راه می‌اندازد، ضرر می‌دهد، باز هم امیدوار می‌ماند. شریکش، گوئیدو، همزمان دوست، رقیب و آینه‌ای از بی‌لیاقتی زنوست. آن‌ها با هم بازی می‌کنند، اما بیشتر از اینکه تجارت کنند، نقش بازی می‌کنند. زنو در این عرصه هم موفق نیست، ولی دست از وانمود کردن نمی‌کشد. او بیشتر از سود، به بحث درباره‌اش علاقه دارد! در دنیای تجارت هم، مثل زندگی‌اش، دچار توهمِ کنترل است.

۶. پایان بدون درمان؛ نجات با انفجار؟
در واپسین صفحات، زنو نه تغییر می‌کند و نه از خود دست می‌کشد. او دنیا را همچنان پر از "بیماری" می‌بیند؛ نه فقط در خود، که در انسانیت. به بمب اتم اشاره می‌کند، با این فرض عجیب که شاید تنها راه درمان نهایی، ویرانی کامل باشد. این پایان نه‌تنها شگفت‌آور، که هولناک و طنزآمیز است. زنو با همان لبخند سردش از صحنه کنار می‌رود، انگار نه انگار که عمری درگیر درمان بوده. پایانِ بی‌پایانِ او، پذیرش رندانه‌ای‌ست از شکست.

 





:: بازدید از این مطلب : 12
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 ارديبهشت 1404 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: